نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

  از خدا خواستم عادت‌هاي زشت را تركم بدهد.

خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.

از او درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.

فرمود: لازم نيست، روحش سالم است؛ جسم هم كه موقت است.

از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند.

فرمود: صبر، حاصل سختي و رنج است. عطاكردني نيست، آموختني است.

گفتم: مرا خوشبخت كن.

فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند.

فرمود: رنج از دلبستگي‌هاي دنيايي جدا و به من نزديك‌ترت مي‌كند.

از او خواستم روحم را رشد دهد.

فرمود: نه تو خودت بايد رشد كني. من فقط شاخ و برگ اضافي‌ات را هرس مي‌كنم تا بارور شوي.

از خدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت كامل ببرم.

فرمود: براي اين كار من به تو زندگي داده‌ام.

از خدا خواستم كمكم كند همان‌قدر كه او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.

خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد.

 



:: برچسب‌ها: گفتگو , خدا ,
:: بازدید از این مطلب : 842
|
امتیاز مطلب : 185
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد