نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

من از عهد آدم تورا دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

 

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نمنم:تورادوست دارم

نه خطی،نه خالی! نه خواب و خیالی!

 

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به انداز ی غم تورا دوست دام

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم : تورا دوست دارم

 

جهان یک دهان شد هماواز با ما :

تو ار دوست دارم ، تو را دوست دارم

                                                                   قیصر امین پور«بهمن 68»


 



:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , شعر , عهد , آدم ,
:: بازدید از این مطلب : 865
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

در این رقابت 50 نفر شرکت کردند....که از بین شرکت کننده ها دختر 17 ساله اهل نبرانکا توانس عنوان Miss Usaرو به دست بیاره....

www.iranfars.ir گروه ایران فارس




:: برچسب‌ها: دختر , شایسته , امریکا , سال2011 , زیباترین دختر ,
:: بازدید از این مطلب : 822
|
امتیاز مطلب : 229
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

عید نزدیک هست و خیلی ها می خوان خرید عید را شروع کنن...خدا به داد پدر و مادر ها برسه...

در کل طرح هایی بسیار ساده و شیکی هستن امیدوارم لذت ببرید

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir


مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir


مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir

مدل کفش های کتانی دخترانه 2011 |
| www.taknaz.ir



:: برچسب‌ها: مدل , کفش , کتانی , دخترانه , مدل کفش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1229
|
امتیاز مطلب : 196
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

  از خدا خواستم عادت‌هاي زشت را تركم بدهد.

خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.

از او درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.

فرمود: لازم نيست، روحش سالم است؛ جسم هم كه موقت است.

از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند.

فرمود: صبر، حاصل سختي و رنج است. عطاكردني نيست، آموختني است.

گفتم: مرا خوشبخت كن.

فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند.

فرمود: رنج از دلبستگي‌هاي دنيايي جدا و به من نزديك‌ترت مي‌كند.

از او خواستم روحم را رشد دهد.

فرمود: نه تو خودت بايد رشد كني. من فقط شاخ و برگ اضافي‌ات را هرس مي‌كنم تا بارور شوي.

از خدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت كامل ببرم.

فرمود: براي اين كار من به تو زندگي داده‌ام.

از خدا خواستم كمكم كند همان‌قدر كه او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.

خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد.

 



:: برچسب‌ها: گفتگو , خدا ,
:: بازدید از این مطلب : 842
|
امتیاز مطلب : 185
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود

 و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و سجاده اش عبور کرد

 مرد نمازش را قطع کرد و داد زد

هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی

 : مجنون به خود آمد و گفت:

من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم

تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 790
|
امتیاز مطلب : 164
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

 

 

  اگر سنگ ، سنگ....

   اگر آدمی ، آدمی است

   اگر هر کسی جز خودش نیست

   اگر این همه آشکارا بدیهی است

 

   چرا هر شب و هر روز ، هربار

   بناچار

   هزاران دلیل و سند لازم است ،

   که ثابت کند:

                    تو تویی؟

   هزاران دلیل و سند

   که ثابت کند .....

 

                                 شهریور74 «قیصر امین پور»

 



:: برچسب‌ها: شعر , ادبیات , قیصرامین پور ,
:: بازدید از این مطلب : 861
|
امتیاز مطلب : 193
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

 

ای دل همه رفتند و تو ماندی در راه

کارت همه ناله بود و بارت همه آه


 کوتاه کنم قصه که این راه دراز

از چاه به چاله بود و از چاله به چاه

 

                                          اسفند75«قیصر امین پور»

 



:: برچسب‌ها: شعر , ادبیات , قیصر امین پور , قصه , کوتاه ,
:: بازدید از این مطلب : 850
|
امتیاز مطلب : 189
|
تعداد امتیازدهندگان : 57
|
مجموع امتیاز : 57
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

دخترم! اینجا شب است، یک شب نوئل و من از تو بسی دورم، خیلی دور، اما تصویر تو آنجا روی میز هست، تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست، اما تو کجایی؟ آنجا در صحنه پر شکوه تئاتر هنرنمایی می‌کنی؟ شنیده‌ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه، نقش آن « شهدخت ایرانی » است که اسیر تاتارها شده است. شاهزاده‌خانم باش و بمان، ستاره باش و بدرخش اما قهقهه تحسین‌آمیز تماشاگران، عطر مستی‌آور گل‌هایی که برایت فرستاده‌اند، اگر تو را فرصت هشیاری داد نامه پدرت را بخوان. صدای کف زدن‌های تماشاگران گاه تو را به آسمان‌ها خواهد برد، برو! آنجا برو، اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن؛ زندگی آن رقاصان دوره‌گرد کوچه‌های تاریک را که با شکم گرسنه می‌رقصند و با پاهایی که از بینوایی می‌لرزد؛ من نیز یکی از اینان بودم، من طعم گرسنگی را چشیده‌ام من درد بی‌خانمانی را کشیده‌ام و حتي از اینها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره‌گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می‌زند اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می‌خشکاند، احساس کرده‌ام. با این همه من زنده‌ام و از زندگانی پیش از آنکه مرگ فرا رسد نباید حرفی زد.

دخترم در دنیایی که تو زندگی می‌کنی، تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب هنگامی‌که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می‌آیی آن تحسین‌کنندگان ثروتمند را یکسر فراموش کن، اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می‌رساند بپرس، حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباس‌های بچه‌اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار! گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بار با خود بگو: « من هم یکی از آنان هستم » آری تو هم یکي از آنها هستی دخترم نه بیشتر! هنر پیش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را نیز می‌شکند. وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خودت را به حومه پاریس برسان، من آنجا را خوب می‌شناسم. از قرن‌ها پیش آنجا گهواره کولیان بوده است در آنجا رقاصه‌هایی مثل خودت خواهی دید، اما زیباتر از تو! مغرورتر از تو! اعتراف کن دخترم، همیشه کسی هست که بهتر از تو می‌رقصد. همیشه کسی هست که بهتر از تو می‌زند و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه‌ران، یک گدای کنار رود سن ناسزا بگوید. همیشه وقتی دو فرانک خرج می‌کنی با خود بگو سومین سکه مال من نیست، این مال یک مرد گمنام باشد که امشب به یک فرانک نیاز دارد. اگر از پول و سکه با تو حرف می‌زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون این بچه‌های شیطان خوب آگاهم.

من زمانی دراز را در سیرک زیسته‌ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که بر ریسمانی بس نازک راه می‌روند نگران بوده‌ام اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می‌کنند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط می‌کنند. دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگ‌ترین الماس این جهان آفتاب است و این الماس بر گردن همه می‌درخشد. اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او یک دل باش، کار تو بس دشوار است این را می‌دانم. به روی صحنه جز تکه‌ای حریر نازک چیزی تن تو را نمی‌پوشاند، به خاطر هنر می‌توان هرگونه روی صحنه رفت و پوشیده‌تر و پاکیزه‌تر بازگشت، اما هیچ‌چیز و هیچ‌کس دیگر در این دنیا نیست که شایسته آن باشد. برهنگی بیماری عصر ماست. من پیرمردم و شاید حرف خنده‌آور می‌زنم اما بد نیست اگر اندیشه تو در این‌باره مال ده سال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی. می‌دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند. با اندیشه‌های من جنگ کن دخترم. من از کودکان مطیع خوشم نمی‌آید، با این همه پیش از آنکه اشک‌های من این نامه را تر کند می‌خواهم یک امید به خود بدهم؛ امشب شب نوئل است، شب معجزه است و امیدوارم معجزه‌ای رخ بدهد تا تو آنچه را که من به راستی می‌خواستم بگویم دریافته باشی. دخترم چارلی را، پدرت را فراموش نکن، من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تا آدم باشم، تو نیز تلاش کن که حقیقتاً آدم باشی.

سوئیس؛ 1963



:: برچسب‌ها: نامه , چارلی چاپلین , نصیحت , فقیر , رقاص ,
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 172
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩


1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس*هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می*کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می*شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می*کردی؟



:: برچسب‌ها: سوال , خداوند ,
:: بازدید از این مطلب : 657
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد

ازدواج : قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند

الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را

اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند

ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند

زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال

بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند

بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر

چشم : عضويكه چشم چرانها با آن ارتزاق مي كنند

خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود

خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت

دست : عضوي كه در سينما نزد صاحبش بند نمي شود

دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود

رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است

سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست

سينما : جايي كه پشت سر شما حرف مي زنند

عشق : دردسري كه براي فراموش كردن آن بايد عشق تازه تري پيدا كرد

سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود

سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود

مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند

معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود

موش : خانم هايي كه نصفه شب به جيب شوهر هايشان شبيخون مي زنند

هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش



:: برچسب‌ها: ادب , ایران , طنز , موش , سرخ پوست , عشق , هالو , معجزه , دست , خسیس , چشم , ازدواج ,
:: بازدید از این مطلب : 760
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60
تاریخ انتشار : 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

سریع‌ترین خودروی زمین جریمه شد  
 

پلیس لندن، خودروی مافوق‌صوت بلادهاوند را که برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی به خیابان‌های لندن آمده بود، جریمه کرد. قرار
است این خودرو با رسیدن به سرعت 1600 کیلومتر بر ساعت، رکورد سرعت روی زمین را بشکند.
بلادهاوند، خودرویی مجهز به موتور جت است که مهندسان طراح آن ادعا می‌کنند می‌تواند رکورد سرعت روی زمین را به 1600
کیلومتر بر ساعت برساند. این خودرو که شبیه به یک مداد بسیار بلند است، از موتور جنگنده یوروفایتر تایفون بهره می‌برد که به آن
امکان می‌دهد به راحتی رکورد پیشین سرعت را (1228 کیلومتر بر ساعت، متعلق به خودروی موشکی تراست‌اس‌اس‌سی در مهر
1376)را بشکند.
اعضای گروه بلادهاوند روز گذشته این خودرو را به خیابان‌های لندن آوردند تا با نمایش خیابانی آن، مردم را به مشارکت در هزینه‌های
تکمیل و آزمایش این خودرو تشویق کنند؛ اما پلیس لندن پارک این خودرو را مخالف قوانین تشخیص داد و آن را جریمه کرد!



:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩





میوه های خارجی و وارداتی را با احتیاط مصرف کنید

پوست این میوه ها را نخورید آغشته به نوعی واکس هستند

به این دلیل به این میوه ها واکس میزنند تا در مدتی که در سردخانه نگهداری میشوند (بعضا حتی تا یک سال) هم میوه و هم پوست آن دچار پلاسیدگی نشود و تازه بماند. بدین معنی که واکس از نفوذ باکتری به میوه جلوگیری میکند. با ایجاد این واكس مخصوص در سطح میوه تنفس آن را در حد متعارف کاهش داده و سدی در برابر خروج رطوبت میوه ها ایجاد می کند که باعث می شود میوه با حفظ ترکیبات اولیه همچنان شاداب باقی بماند. مرکباتی که جهت نگهداری انباری آنها از واکس یا پوشش میوه استفاده می شوند عبارت از سیب، گلابی، انار، پرتقال، موز هستند.

لطفا جهت حفظ سلامت خود، این نوع سیب ها را بعد از اینکه لایه ی واکس را همینطور که در تصویر مشاهده می کنید از روی پوست برداشتید و البته پس از شستشو و ضد عفونی میل کنید.

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: میوه , سلامت , سیب , احتیاط , میوه های خارجی , واردات , ضدعفونی ,
:: بازدید از این مطلب : 675
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩



تزئین غذاها و انواع سالاد با زیتون خصوصا سیاه آن زیبایی خاصی را به میز غذا می دهد و این ماده غذایی بسیار مفید است، ولی لازم است نکته مهمی را در این باره بدانیم. این زیتون در کشور اسپانیا و ایتالیا به دست می آید و در کشورهای دیگر به علت شرایط خاص آب، هوا و خاک فقط زیتون سبز پرورش پیدا میکند.

اما به علت زیبایی که زیتون سیاه دارد، قیمت آن بیشتر از زیتون سبز است. بنابر این زیتون از کشورهای فوق وارد ایران نمیشود و وارد کنندگان به علت قیمت تمام شده گران، تمایلی به واردات این محصول ندارند. در عوض روشی وجود دارد که زیتون سبز را به صورت سیاه رنگ در می آورند ...

این عمل معمولا با استفاده از سولفات آهن صورت میپذیرد. این ماده سمی میباشد و این روش فرآوری مناسب نیست ولی ترکیه یکی از کشورهایی است که با این روش زیتون سیاه را تولید میکند.

با توجه به اهمیت بهداشت تغذیه و برای حفظ سلامتی خود و خانواده از خرید و مصرف زیتون سیاه در هر نوع بسته بندی جداً خودداری نمایید.

 



:: برچسب‌ها: زیتون سیاه , سلامتی , مراقبت , خانواده , تزئین غذا , انواع سالاد ,
:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

در حالی كه آبمیوه "رانی" بخش قابل توجهی از بازار نوشیدنی‌های ایران را در اختیار خود گرفته و هر روز به جمع مشتریان این آبمیوه افزوده می‌شود، مراجع علمی از غیربهداشتی بودن این آبمیوه خبر می‌دهند. به گزارش خبرنگار شریف نیوز، آبمیوه "رانی" محصول شرکت "عوجان" عربستان سعودی است و گفته می‌شود مجوزی برای واردات آن به ایران وجود ندارد. شرکت عربستانی عوجان برای تولید "رانی"، اسانس و ذرات خشك میوه را (كه در صنعت آب‌میوه به آن‌ها "پالپ" گفته می‌شود) از كشورهای دیگر وارد کرده و اسانس و پالپ را به آب اضافه كرده و آبمیوه تولید می‌كند. ذرات معلقی که در آبمیوه مشاهده می‌شود، دلیلی بر تازگی آن نیست، بلکه تازگی ظاهری "رانی" به علت وجود ماده‌ای به نام "بنزوات سدیم" می‌باشد.

همچنین طبق گزارش یک موسسه معتبر، با آزمایش چند قوطی آب‌میوه رانی در یكی از آزمایشگاه‌های كشور، نتایجی كه برای قوطی حاوی نكتار انبه رانی به دست آمده حاكی از این است كه این قوطی مقدار 96.2 ppm بنزوات سدیم دارد و همچنین مقدار بنزوات سدیم در شیشه نكتار موز، 263 ppm می‌باشد. بنزوات سدیم، ماده‌ی است که در صنعت مواد غذایی به عنوان نگهدارنده کاربرد دارد. از این ماده به میزان بسیار کم در سس مایونز و نوشابه استفاده می‌شود ولی طبق گزارش اداره استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران، استفاده از این ماده در هر نوع آب‌میوه غیرمجاز است. علت غیرمجاز بودن استفاده از بنزوات سدیم در آب‌میوه این است كه آبمیوه به صورت گرم در قوطی ریخته و پر می‌شود و به دلیل واكنش‌هایی که بنزوات سدیم در حرارت انجام می‌دهد، استفاده از آن ممنوع می‌باشد؛ اما در نوشابه‌ها به این دلیل كه نوشابه به صورت سرد پر می‌شود، استفاده از این ماده مجاز است. گفتنی است، با توجه به محرز بودن عدم رعایت حداقل استانداردها در آبمیوه "رانی" و اطلاع برخی دستگاه‌های مسئول، هنوز معلوم نیست که چگونه این آبمیوه در این سطح گسترده به کشور وارد و توزیع می‌شود.

دوستان عزیز به نکته عنایت داشته باشید که درسته که تعدادی از خریداران، به خاطر عدم کیفیت برخی از محصولات داخلی به سراغ محصولات خارجی می روند ولی یادتان نرود که ما تحت تحریم هستیم و با توجه به برخی از مسائل سیاسی و قاچاق کالا، تمام کالاهای خارجی که در بازار ایران وجود دارند قابل اطمینان نیستند. پس برای خرید (بخصوص مواد خوراکی) به صرف خارجی بودن یک کالا اطمینان نکنید



:: برچسب‌ها: رانی , آبمیوه , مصرف , هشدار , موادخوراکی , ,
:: بازدید از این مطلب : 647
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

پس از به حراج درآمدن کتابی متعلق به قرن شانزدهم میلادی، جزییات جدیدی از نحوه جراحی زیبایی بینی متعلق به این دوره به دست آمد.
‌این کتاب مصور که به زبان لاتین نوشته شده و مراحل جراحی بینی را از ابتدا تا انتها با توضیحات و عکس به تصویر کشیده است نشان می‌دهد، این نوع عمل پدیده‌ای نوظهور نبوده و قدمت آن به 400 سال پیش تعلق دارد.

این کتاب که به ارزش 11 هزار پوند به یک جراح پلاستیک فروخته شده توسط استاد جراحی و آناتومی دانشگاه بولونیا که تخصص در جراحی بینی، گوش و لب داشته نوشته شده است.

نحوه عمل بینی در این کتاب به گونه‌ای شرح داده شده که در آن بیمار روی تخت خوابیده و دست وی به سر او متصل و پوست آرنج نیز به قسمت آسیب دیده بینی دوخته می‌شده است.
 این حالت تا سه هفته ادامه پیدا می‌کرد تا پوست، در محل آسیب دیده جایگیزین شود.

پس از گذشت دو هفته بخش از پوست حالت مورد نظر را به خود گرفته و به شکل بینی درمی‌آمد که در این مرحله، عمل کامل می‌شد. این جزییات در کتابی به نام " جراحی القایی اعضای معیوب" در سال 1597،‌ دو سال پیش از مرگ این جراح ایتالیایی نوشته شد.

گفتنی است، این مهارت تا اواخر قرن هجدهم و در زمانی که درمان‌هایی مشابه به آن ظهور پیدا کرد، ناشناخته باقی مانده بود.

چرا پیر می‌شویم؟!

دانشمنــــدان برای توضیح علت پیری نظریه‌های متعددی دارند اولین نظریه این است که سلول‌های مغز میمیرند و دیگر نمیتوانند با سلول‌های تازه جایگزین شوند، به این ترتیب است که با مرگ تدریجی سلول‌های مغز نشانه‌های پیری آشکار می‌شود.
این نظریه نمیتواند کاملا درست باشد، زیرا کسانی هستند که در سانحه دچار آسیب‌های شدید مغزی می‌شوند اما ظهور نشانه‌های پیری پس از این آسیب در آنها حتمی نیست.

نظــریه‌ای دیگر میگوید که با بالا رفتن سن، کم کم مواد شیمیایی بی‌مصرف در بدن ذخیره می‌شوند در بدن یک فرد مسن، مواد شیمیایی متعددی طی سال‌های عمر ذخیره شده‌اند.

نظــــریه سوم میگوید که بیشتر سلول‌های ما دائما تکثیر میشوند بعضی دانشمندان معتقدند که با افزایش سن، سلول‌های تکثیر شونده دچار "خطاهایی" میشوند این خطاها باعث تغییراتی در فعالیت اعضای بدن شده و میتواند دلیل پیری نیز باشد.



:: برچسب‌ها: عمل جراحی بینی , عمل جراحی , پیر , سلول , قرن16 , کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 591
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

«آخ خ خ خ خ» این آخ بلند، شروع دست‌كم یك هفته گردن‌كجی یا دولا ماندن یا لنگیدن یا دراز كشیدن در رختخواب است و كج و كوله شدن ناگزیرتان یعنی این‌كه دچار گرفتگی عضلانی در گردن یا كمر یا ساق پا شده‌اید و دردی طولانی و سخت، چاشنی انجام فعالیت‌های روزمره‌تان می‌شود و نمی‌دانید كه شاید دلیل این درد یك بی‌احتیاطی ساده باشد، مثلا بی‌احتیاطی در رژیم غذایی!

درد ناشی از گرفتگی عضلات یكی از دردهای شایع است كه معمولا در نواحی كمر، پشت ساق پا، گردن و ستون فقرات ایجاد می‌شود و از زمانی آغاز می‌شود كه بدن شما برای مدتی طولانی در وضعیتی نامناسب قرار می‌گیرد یا آغاز به فعالیت‌های شدید فیزیكی می‌كنید، اما بدن‌تان آمادگی لازم را ندارد و پیش از آن خودتان را گرم نكرده‌اید و به این ترتیب یكی از عضلات شما در نقاطی مثل گردن یا كمر دچار دردی شدید می‌شود كه اصطلاحا می‌گویند تیر می‌كشد و این درد‌ آن قدر زیاد است كه امكان تحرك را تا مدتی از شما می‌گیرد.

اما آنچه گفتیم تنها دلایل گرفتگی عضلات نیست. دكتر منصور رایگانی، مدیر گروه طب فیزیكی دانشگاه شهید بهشتی درباره موارد نادرتر گرفتگی عضلات می‌گوید: علت آن برخی بیماری‌ها‌ مانند اختلالات الكترولیت، میوپاتی و نوروپاتی است. همچنین در زنان باردار به خصوص در مراحل آخر بارداری به علت اختلال یونی و كمبود كلسیم ممكن است در ران و ساق پا گرفتگی عضلات ایجاد شود.

به طور كلی گرفتگی عضله از دیدگاه علمی وقتی رخ‌می‌دهد كه عضله‌ای دچار انقباض می‌شود، اما به شكل اولیه‌اش بر نمی‌گردد. این كه چرا چنین اتفاقی می‌افتد به‌دلایلی مربوط است كه در انقباض و انبساط عضلات بدن ما نقش دارند كه از آن جمله می‌توان به مواد غذایی مختلف در خون اشاره كرد.این نكته‌ای است كه دكتر رایگانی در گفت‌وگو با فارس هم بر آن تاكید دارد و هشدار می‌دهد كه رژیم غذایی هنگامی در گرفتگی عضلات نقش دارد كه در آن مایعات و كلسیم كم مصرف می‌شود.

اگر‌های پرخطر
گرفتگی عضلات معمولا چندان خطرناك نیست اما در این زمینه هم اگرهایی در مراجع پزشكی وجود دارد، مثلا اگر شما به‌كرات دچار این مشكل می‌شوید، اگر حس كنید ماهیچه‌های بازوها یا پاهایتان از قدرت سابق برخوردار نیستند و نمی‌توانید فعالیت‌های پیشین را به راحتی انجام بدهید، اگر اندام‌هایتان بی‌حس می‌شود، اگر درد گرفتگی عضلات شدتی غیر طبیعی پیدا كند به طوری كه از شدت آن بی‌خواب شوید، اگر تب كرده‌اید و وزن‌تان بی‌هیچ دلیل مشخصی در حال پایین آمدن است، در این صورت ممكن است گرفتگی عضله یك واكنش عادی ماهیچه‌ای نباشد و در این صورت باید بسرعت به پزشك مراجعه كنید.

چه طور آرام بگیریم؟
حتی اگر مردم دلیل گرفتگی عضلات را بدانند و به آنها اطمینان دهید كه پس از مدتی كوتاه بهبود پیدا می‌كنند، اما درد ناشی از گرفتگی عضلات آنقدر شدید است كه كلافه‌شان می‌كند و پی راه چاره برای رفعش می‌گردند و اینجاست كه از انواع داروها تا كمپرس با آب سرد یا گرم استفاده می‌كنند؛

اما مدیر گروه طب فیزیكی دانشگاه علوم پزشكی شهید بهشتی می‌گوید: بهترین راه درمان این عارضه در هنگام گرفتگی كشش آرام و ممتد است، به طوری كه اگر عضلات پشت ساق پا گرفته شده است؛ فرد بنشیند، پاها را دراز كند و انگشتان پا را به سمت بالا بكشد.

مشکلاتی که مصرف بیش از حد ضد آفتاب بوجود می آورد!

دانشمندان معتقدند باید در مورد شیوه استفاده از ضد آفتاب در برخی از قسمت‌های جهان تجدیدنظر صورت گیرد.
7 سازمان مرتبط با امر سلامت در کشور انگلستان درمورد کمبود ویتامین D که در اثر دریافت نکردن نور خورشید به صورت کافی به وجود می‌آید هشدار دادند.
دانشمندان معتقدند نگرانی‌ها در مورد سرطان پوست به قدری در بین مردم شیوع پیدا کرده که بسیاری از آن‌ها حتی از قرار گرفتن در برابر نور خورشید به صورت کوتاه مدت هم هراس دارند. این در حالی است که ویتامین D باعث تقویت استخوان‌ها شده و از بیماری‌هایی مانند پوکی استخوان پیشگیری می‌کند.
از میان این موسسات می‌توان به جامعه ملی پوکی استخوان انگلستان و موسسه تحقیقات سرطان اشاره کرد که معتقدند قرار گرفتن در معرض نور خورشید در چند نوبت کوتاه مدت در طول هفته می‌تواند فواید زیادی برای سلامت انسان داشته باشد.
پروفسور رونا مکی متخصص پوست در این باره گفت: استفاده از کرم ضد آفتاب قوی به طور مرتب چندان خوب نیست، چرا که به این ترتیب ویتامین D مورد نیاز بدن تامین نمی‌شود. خصوصا در فصول پاییز و زمستان که شدت نور خورشید کم‌تر می‌شود بهتر است کرم‌های ضد آفتاب با SPF کم‌تر استفاده شود.
حتی در کشورهایی مانند استرالیا کارشناسان در حال تلاش هستند تا شیوه استفاده مردم از کرم‌های ضد آفتاب را تغییر دهند. آن‌ها در حال طراحی نمودارهایی هستند که به مردم نشان می‌دهد استفاده از کرم‌های ضد آفتاب در بخشی از سال لازم نیست و شدت نور خورشید به قدری نیست که نگران کننده باشد.
به اعتقاد پزشکان در مواد بسیاری در مورد خطرات قرار گرفتن در معرض نور خورشید اغراق می‌شود. در فصل‌هایی مانند پاییز و زمستان شدت تابش نور خورشید در برخی کشورهای جهان اصلا نگران کننده نیست و نیازی به استفاده از کرم‌های ضد آفتاب قوی احساس نمی‌شود.
به همین دلیل پزشکان معتقدند قرار گرفتن در معرض نور خورشید به مدت 10 تا 15 دقیقه و چند نوبت در هفته خطری ندارد و به این ترتیب نیاز بدن به ویتامین D نیز تامین می‌شود. حتی توصیه می‌شود زنان باردار و کودکان زیر 5 سال مکمل‌های ویتامین D مصرف کنند تا به این ترتیب نرسیدن نور خورشید به بدن آن‌ها تا حدی جبران شود.



:: برچسب‌ها: گرفتگی عضلات , عضلات , خطر , ضدآفتاب , مشکل , ویتامینd ,
:: بازدید از این مطلب : 710
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری



:: برچسب‌ها: خدا , خانم , لباس , کودک ,
:: بازدید از این مطلب : 717
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

همیشه آرزو داشتم

که زنده بودنم

           به دست تو باشد .

و مردنم هم

            به دست تو .

و چه زود

رویاهایم به واقعیت نزدیک شد.

اینک که

    روح ات از کالبد خاکی ام

              رخت بر بسته است ،

از خدا می خواهم

        باران پاکی اش را

                  بر جسم خسته ام

ارزانی دارد،

   تا گوشه ای از

         قطرات نمناک دیدگانت را ،

                    بر وجودم احساس کنم .

هرگز دوست نداشتم که

       آنچه میان من و تو بود ،

                  خاطره ای فراموش شدنی شود.

عهد بین من و تو

                     نمی بایست خاطره شود .

باید رنگی ابدی به آن داد ،

تا در نوشته های آیندگان ،

قلم ، توانایی نگارش آن را

                         از خویش سلب کند .

رنگ دیدار هر روزمان

              ناب ترین رنگ خدا بود .

رنج نامه ی دل من و تو ،

شفاف ترین برگ شقایق داغ دیده بود .

اما افسوس

که شقایق ها به دست باغبان نارفیق ،

سر به سینه خاک ساییدند

و در وزش توفانی زرد ،

عطر ناب خویش را

                      از من به یغما بردند .

هر شب شبهای زمستان ،

پشت

پنجره ی یخ زده ی اتاقم

سر به دیوار دردها می گذارم

و منتظر می مانم

                    تا از عطر وجودت سیراب شوم .

 



:: برچسب‌ها: داستان , عاشقانه , درخلوت سکوت , آرزو ,
:: بازدید از این مطلب : 772
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

کنار معبد گل های داوودی

 

سراغ از آرامگاه خویش می گیرم .

شمیم زیبای گل های داوودی ،

به بدرقه ی رفتن

                          شتاب می دهد.

گام بر خاک های سنگین قبر

می گذارم .

سردی درونی آن

نشان از

بی وفایی ها و نامردمی ها دارد.

احساس تنهایی را

                     با جان و دل می چشم .

لبهای ترک خورده ام را

 بر کفن سیاه نگاهت می گذارم

و تو را

برای آخرین بار

 به خدای خویش می سپارم .

یا ایامی را زنده می کنم

که بی حضور تو

                      یاس ها پژمرده بودند .

داس های باغبان پیر بی اذن تو ،

هرگز

در مزرعه خوبی ها

اجازه حضور پیدا نمی کنند .

نگاه ها بی تو مرده بودند.

شمیم خوش بهار

در گرداب صدایت مسدود می شد.

هر گاه نفس هایم را روانه ی چشم هایت می کردم

برف نگاهت

مرا شادمانه تا خانه ی ستاره ها

بدرقه می کرد .

زمانی که دست هایم را

به نشانه ی خستگی دیدارت

 می گشودم

با اولین قدح کلامت

                از هر چیزی سیراب می شدم .

اما امشب

با سردترین ترانه ی تو

خاک را

به آغوش می کشم

تا در بستری کبود ،

                    تن درد دیده ام آرام گیرد .



:: برچسب‌ها: در خلوت سکوت , آرامگاه , جستجو ,
:: بازدید از این مطلب : 651
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

«کیمیا گر » کتابی را که یکی از کاروانیان به همراه آورده بود ، به دست گرفت . کتاب جلد نداشت ، با این همه توانست نام نویسنده را دریابد : اسکار وایلد . در حالی که کتاب را ورق می زد با داستانی برخورد که درباره ی « نرگس » بود .

کیمیاگر افسانه نرگس را می شناخت ، مرد جوان و زیبایی که هر روز به کنار دریاچه می رفت تا زیبایی خویش را در آب تماشا کند . او آنچنان مجذوب تصویر خویش می شد که روزی به آب افتاد و در دریاچه غرق شد .

در مکانی که افتاده بود ، گلی رویید که آن را گل نرگس نامیدند .

اما اسکار وایلد داستان را به این شیوه تمام نکرده بود .

او نوشته بود که پس از مرگ نرگس ، پریان جنگل به کنار دریاچه آب شیرین آمدند و آن را لبالب از اشگهای شور یافتند .

پریان پرسیدند : چرا گریه می کنی ؟

دریاچه جواب داد : من برای نرگس گریه می کنم .

پریان گفتند : هیچ جای تعجب نیست ، چون هر چند که ما پیوسته در بیشه ها به دنبال او بودیم تنها تو بودی که می توانستی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی .

آنگاه دریاچه پرسید : مگر نرگس زیبا بود ؟

پریان شگفت زده پرسیدند : چه کسی بهتر از تو می داند ؟ او هر روز در ساحل تو می نشست و به روی تو خم می شد !

 

دریاچه لحظه ای ساکت ماند و سپس گفت : من برای نرگس گریه می کنم ، اما هرگز متوجه زیبایی او نشده بودم . من برای نرگس گریه می کنم زیرا هر بار که به روی من خم می شد ، می توانستم در ژرفای چشمانش بازتاب زیبایی خویش را ببینم .

    کیمیا گر گفت : چه داستان قشنگی .



:: برچسب‌ها: کیمیاگر , گل , نرگس , زیبایی , دریاچه , داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 686
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

از زندگي خسته شده بود.... شقيقه هاش تير مي کشيد .. بي تفاوت به ديوار سفيد خيره شده بود... چقدر خسته بود... از نگاهش پيدا بود. تنها اوميدانست... 

چقدر دوستش داشت؟ جواب اين سوال را نمي دانست اما کسي در درونش فرياد ميزد يک دنيا اما دنيا به چشمش کوچک بود...به اندازه ي تمام ثانيه هايي که با ياد او.فکر او صداي او زندگي کرده بود... اما باز هم کم بود چون همه ي انها به نظرش به کوتاهي يک روياي شيرين بي بازگشت بود.... هر اندازه که بود.مطمعن بود که ديگر بدون او حتي نفس هم برايش سنگين خواهد بود و مي دانست ديگر بي او زندگي چيزي کم دارد به رنگ عشق!


نگاهش به جعبه ي کوچکي بود که روي ميز بود. دستش را دراز کرد جعبه را برداشت.نفسش داشت بند مي امد. ياد يک هفته پيش افتاد که با چه شوق و ذوقي رفت و خريدش تا بدهدش يادگاري .يادگاري که با ان عشق را جاودان سازد..چه قدر زيبا بود ... درخشش نگينش توجه همه را به خود جلب ميکرد. چه قدر با خودش تمرين کرد. شب از هيجان خوابش نبرد. اخه فردا باهاش قرار داشت . صبح زود بلند شد . يک دوش گرفت. کت شلواري را که مي دانست خيلي دوست دارد پوشيد. حسابي خوش تيپ کرد. جعبه را گذاشت تو جيبش. اما طاقت نياورد باز کرد و بار ديگر نگاهش کرد. چه قدر زيبا بود اما ميدانست اين زيبايي در برار ان عزيز که دلش را سال ها بود دزديده بود هيچ است.


سر ساعت رسيد. از تاخير داشتن متنفر بود.چند دقيقه بعد او امد. کمي اشفته بود. با خودش گفت حتما براي رسيدن به من عجله کرده است. سر ميز هميشگي شان نشستند. کمي صحبت کردند. کم حرف بود. بيشتر دوست داشت که بشنود. از همه چيز برايش گفت. داشت کم کم حرفاش را جمع و جور مي کرد. از اضطراب تو جيبش با جعبه بازي مي کرد. تا خواست حرف دلش را بزنه.. وسط حرفش پريد گفت.. .... يک چيزي را مي خواستم بهت بگم. من دارم ميرم. تا اخر هفته ي ديگه... ديگه هيچي نشنيد .. انگار که مرد.. قلبش ديگه نمي زد.. صداش در نمي امد.گلوش خشک شده بود....تا اينکه به سختي گفت؟ چي ؟؟؟ يک بار ديگه بگو... بغض کرد گفت: من دارم ميرم. مجبورم. بابا برام بيليت گرفته. خودم هم نمي دونستم.. اصلا باورم نميشه.فقط يک خواهش دارم اين يک هفته ي اخر را باهم خوش باشيم و بذار با يک دنيا خاطرات قشنگ اين داستان تموم شه...نمي خواست هيچي بشنوه. حاضر بود بقيه عمرش را بده و زمان در چند دقيقه قبل ثابت بمونه. اما حيف نمي شد.. از سر ميز بلند شد. ناي راه رفتن نداشت. انگار همه ي دنيا روي دوشش بود. گفت بعدا بهت زنگ ميزنم. صدايي راشنيد که ميگفت: تو را خدا اروم باش.. مواظب خودت باش... نفهميد چه طوري خودش را رساند خونه . رفت تو اتاقش . خودش را انداخت رو تخت. و تنها صداي يک احساس خيس بود که سکوت تنهاييش را مي شکاند. نفهميد چند ساعت گذشته بود. برايش مهم نبود. موبايلش را نگاه کرد 10 تا اس ام اس با 3 تا ميسکال! مي دانست که از نگراني دارد مي ميرد. بهش زنگ زد. سعي کرد بروز ندهد  اما نشد تا صدايش را شنيد که گفت بله بفرماييد بغضش ترکيد....گوشي را قطع کرد . چند دقيقه بعد دوباره زنگ زد.. با خودش عهد بسته بود که اخرين خواسته اش را با جون دل انجام بدهد. و اين يک هفته را با هم خوش باشند. هر روز به جاهايي سر ميزدند که با هم رفته بودند. جاهايي که با هم خاطره داشتند. شب ها هم تا سپيده با تلفن حرف مي زدند. به ياد تمام شب هايي که با هم تا صبح از عشق گفته بودند.


ثانيه برايشان عزيز بود. قيمتش قدر تمام عشقي بود که بهم تقديم کرده بودند. اما اين ثانيه ي عزيز خيلي بي رحم و بي تفاوت به زمين و زمان در گذر بود و يک هفته به سرعت يک نيم نگاه عاشقانه گذشت.. روز اخر شد ... لحظه ي اخر فرا رسيد ... وقت گفتن خداحافظي ... نمي خواست از دستش بدهد . نمي خواست بذارد برود... نمي خواست.......... اما...............


نگاهش کرد. اخرين نگاه. چقدر دوستش داشت... گفت مواظب خودت باش.. گفت: تو هم همين طور. سخت نگير اين نيز بگذرد.


گفت: بي تو نمي گذره!!! اشک تو چشامانش حلقه زده بود اما نمي خواست اشکهايش را ببيند!بوسيدش.. چقدر گرمايش را دوست داشت . اما حيف که اخرين بوسه بود... براي اخرين بار نگاهش کرد سرش را به زير انداخت و رفت بي خداحافظي.. صدايي را مي شنيد که مي گفت: خداحافظ...


نگاهش به ساعت افتاد.هنوز نرفته بود . با اينکه همين چند ساعت پيش او را ديده بود اما دلش تنگ شده بود.. خيلي تنگ.


صداي موبايل او را از عالم رويا به واقعيت بازگرداند . گوشي را برداشت. صداي اشنايي بود..: من پروازم را از دست دادم. نميرم.


مي اي دنبالم؟


اين بار هم چيزي نمي شنيد . صدا گفت: صدام مياد؟ ميگم نمي رم. پيشت مي مونم . دوست دارم. مي اي دنبالم؟


به خودش امد: اره . همين الان اومدم.


گوشي را قطع کرد. چه قدر خوشحال بود. زندگي با عشق و ديگر هيچ.چشمش به جعبه ي روي ميز افتاد هنوز هم درخشش زيبا بود.

 



:: برچسب‌ها: داستان , عاشقانه , دلتنگی , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند؛

رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده می گیرد؛

و هر دانه ی برفی به اشکی نریخته می ماند...

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است؛

از حرکات ناکرده،

اعتراف به عشق های نهان،

و شگفتی های بر زبان نیامده...

در این سکوت حقیقت ما نهفته است؛

حقیقت تو و من...

برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم،

که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند؛

گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود؛

برای تو و خویش

روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد؛

و زبانی که در صداقت خود،

ما را از خاموشی خویش بیرون کشد،

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم...

                                         <<مارگوت بیکل>>



:: برچسب‌ها: مارگوت بیکل , خاموشی , حقیقت , سکوت ,
:: بازدید از این مطلب : 538
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ۩۞۩ رامسینا ۩۞۩

روزي سوراخ کوچکي در يک پيله ظاهر شد . شخصي نشست و ساعتها تقلاي پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ کوچک پيله راتماشا کرد. ناگهان تقلاي پروانه متوقٿ شدو به نظر رسيد که خسته شده و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد کرد. پروانه به راحتي از پيله خارج شد اما جثه اش ضعيٿ و بالهايش چروکيده بودند. آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محاٿظت کند اما چنين نشد . در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روي زمين بخزد . و هرگز نتوانست با بالهايش پرواز کند . آن شخص مهربان نٿهميد که محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريز آن را خدا براي پروانه قرار داده بود تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پيله به او امکان پرواز دهد . گاهي اوقات در زندگي ٿقط به تقلا نياز داريم. اگر خداوند مقرر ميکرد بدون هيچ مشکلي زندگي کنيم ٿلج ميشديم - به اندازه کاٿي قوي نميشديم و هر گز نمي توانستيم پرواز کنيم



:: برچسب‌ها: پروانه , پیله , ابریشم , کرم ,
:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد